در ابتدا، از تلاش ضعیف برای شوخی GitHub می خندم تا زمانی که یادداشت دیگری را ببینم که روی شیشه با نشانگر مشکی پیمایش شده است. می گوید،
[Josepha Haden Chomphosy 00:07:27]
[Josepha Haden Chomphosy 00:02:33]
فرد سایه در هیچ جا پیدا نمی شود، و همانطور که در اطراف میزهای مشارکت کننده قدم می زنم، به سرعت متوجه می شوم که خروجی برگشت به هتل نیز ناپدید شده است. خوب، پس این واقعا عجیب می شود. اولین فکر من این است که تیم Make خود را درگیر کنم، اما از آنجایی که آنها از رقصیدن دست نمی کشند، می دانم که باید برنامه متفاوتی طراحی کنم.
[Josepha Haden Chomphosy 00:03:32]
[Josepha Haden Chomphosy 00:00:43]
آنها برای لحظهای به من چشمک میزنند و سپس بهسرعت وارد یک خط بهطور شگفتآوری سازمانیافته میشوند. من کاملاً گیج و گیج نگاه میکنم که خط Wapuus بهطور روشمند به سمت سالن همایش حرکت میکند. سه قدم برمی دارند و بعد به طرف می چرخند، سه قدم دیگر برمی دارند و بعد به طرف دیگر می چرخند.
با نشستن سریع، متوجه شدم که همه اینها فقط یک خواب بسیار عجیب بود. در خارج، خورشید در آسمان صاف و بدون طوفان در حال غروب است. سعی می کنم آن را از بین ببرم. من لباس لاکپشتهای نینجا خود را تغییر میدهم، آماده هستم تا بهترین بازی Monster Mash خود را در مراسم بعد از مهمانی با همه دوستان وردپرسیام انجام دهم. همانطور که از اتاق هتل خارج می شوم، برای بررسی سریع لباس در آینه مکث می کنم.
[Josepha Haden Chomphosy 00:05:24]
با حل شدن قسمت اول معما، خوشحالم که دیدم همه بالاخره رقصیدن را متوقف کردند. برخی از مردم خوشحال هستند که می نشینند و از پاهای خود بلند می شوند. دیگران تعجب می کنند که چگونه به اتاق مشارکت کنندگان بازگشتند. تیم Make من از آن طرف اتاق برایم دست تکان می دهد. متوجه شدم هنوز هیچ خروجی وجود ندارد، اما جعبه شیشه ای ناپدید شده است. با جام آزاد، فقط یک کار برای من باقی مانده است.
قبل از رفتن به طبقه پایین، نگاهی گذرا به ساعت دیجیتال روی تخت خواب می اندازم تا زمان را ببینم. ها، این عجیب است. در کنار ساعت دیجیتالی، یک واپوو مخملآلود با لباس جادوگر قرار دارد. قبلاً وجود نداشت، اینطور بود؟ و اگر بهتر از این نمی دانستم، تقریباً فکر می کنم چشمک می بینم.
منبع: https://wordpress.org/news/2022/10/episode-42-something-spooky-this-way-comes/
قبل از نگاه کردن به چشمانم سپر می کنم تا ببینم دیگر تنها نیستم. باز هم چهره ی سایه است، جز در نور این اتاق، بالاخره می توانم ببینم که کسی آشنا نیست. این موجودی تودهدار است و لباس جادوگر به تن دارد. شکل لباس پوشیده روی پاهایش بسیار ناپایدار به نظر می رسد که ممکن است به زمین بیفتد.
کمی می پرم که با صدای بلند دری کهنه و صدای قفل قفلی پشت سرم می کوبید.
در چهل و دومین قسمت از پادکست توجیهی وردپرس، جوزف هادن چامفوسی یک داستان هالووین وردپرس را میخواند که توسط Mad Libs ارسال شده توسط مشارکتکنندگان تکمیل شده است.
آن وقت بود که دوباره متوجه چهره آشنای سایه شدم. این بار آنها کنار دری باز در آن سوی سالن ایستاده اند. به نظر می رسد که آنها مرا تماشا می کنند. آنها یک دستکش سفید را بلند می کنند و به من اشاره می کنند که به دنبالش بروم قبل از اینکه دوباره از در ناپدید شوم.
آخرین واپو در صف برمی گردد و به من نگاه می کند و با پنجه کوچکش حرکت می کند تا دنبالش برود. این زمانی است که کلمات روی جعبه شیشه ای در نهایت کلیک می کنند. باید جامعه را برگردانم. همه وردپرسیهای رقصنده باید به جداول مشارکتکنندگان بازگردند تا طلسم را بشکنند. Wapuus یک خط conga را برای کمک به پیشروی راه اندازی کرده است.
با عجله به سمت آن می روم و از Wapuus و انبوهی از کفش های پاره شده طفره می روم. با این تفاوت که هر چه فکر می کنم دارم به جام نزدیک تر می شوم، احساس دورتر شدن می کنم. سریعتر میدویدم، میان آدمها و میزها میبافم، و درست زمانی که احساس میکنم به اندازه کافی به جام نزدیک میشوم، روی کابل پخش زنده میروم و در اتاق هتلم از خواب بیدار میشوم.
[Josepha Haden Chomphosy 00:00:00]
من فقط ماسک را گذاشتم و به سمت لابی رفتم تا دوستان وردپرسی خود را ملاقات کنم. وقتی آسانسور در لابی باز می شود، کاملاً خالی است. بدون دربان، بدون کارکنان هتل، و بدون دوستان وردپرسی. این عجیب است. نورها نیز کم نورتر به نظر می رسند. و آیا آن بلیطهای تراک فوری روی صندلیهای لابی هستند؟
تدوینگر: داستین هارتزلر
لوگو: خاویر آرس
تولید: سانتانا اینیس
موسیقی: ویرایش ترسناک توسط تیموتی ولپرت
Mad Lib مشارکت کنندگان: Juan Lucha، Lauren Stein، RobinwpDeveloper، Birgit Pauli-Haack، Madison Swain-Bowden، Ken Gagne، Julia Golomb، Kawserz، Se Reed، Mumtahina Faguni، کلیا ماهونی
دانلود Mad Libs:
منابع
من به دنبال فیگور اسرارآمیز در حال بافندگی بین گروههای رقصندههای WordCamp میروم. در حین دویدن در تعجبم که آیا ممکن است آنها تحت یک طلسم باشند. از فضای کنوانسیون خارج می شوم و وارد راهروی کوچکی می شوم که انگار می پیچد و می چرخد. خیلی طولانی تر از اون چیزیه که یادم میاد. به دویدن در آن ادامه میدهم و ناگهان خودم را در اتاق کنفرانس روز مشارکتکننده میبینم.
[Josepha Haden Chomphosy 00:01:23]
من بسیار هیجان زده بودم که یاد گرفتم WordCamp امسال در هالووین برگزار می شود و اکنون بالاخره اینجاست. بعد از یک روز کامل کارگاهی و اختلاط، خسته شدم. اما من فقط زمان کافی برای بازگشت به هتل و آماده شدن برای مهمانی بعد دارم. این یک رویداد لباس موضوعی است که توسط تیم Docs سازماندهی شده است و من نمی توانم صبر کنم.
وقتی وارد اتاقم می شوم، خمیازه بزرگی می کنم و متوجه می شوم که چقدر خسته ام. تخت در حال حاضر بسیار راحت به نظر می رسد. مطمئناً یک چرت کوتاه ضرری ندارد، درست است؟ به محض اینکه سرم به بالش برخورد میکند، مثل یک چراغ بیرون میروم، اما تقریباً بلافاصله، چشمانم دوباره باز میشوند، رعد و برق اتاق را روشن میکند و صدای باران را میشنوم که بیرون میبارد.
نکته مهم: وردپرس 6.1 فردا منتشر می شود!
صفحات ثبت نام و فعال سازی چند سایت دارای HTML و CSS جدید هستند
فراخوان تست: وردپرس برای اندروید 21.0
طراحی جدید برای HelpHub در WordPress.org
به روز رسانی طراحی مجدد WordPress.org
برنامه FSE راهنمای خلاصه گالری گوتنبرگ
رونوشت
قبل از اینکه بتوانم نقاب را برداریم و نگاه دقیق تری داشته باشم، سایه دیگری را در گوشه آینه می بینم. وقتی این بار برمی گردم، طرح کلی ضعیف یک نفر را می بینم. آشنا به نظر می رسد. آیا می تواند مت مولنوگ باشد؟ لعنت بهش آنها در سالن کنفرانس ناپدید می شوند قبل از اینکه حتی بتوانم صدا بزنم “سلام!” و بنابراین من وارد دویدن می شوم تا آنها را دنبال کنم.
با قدم زدن در سالن، می توانم استایل های موسیقی وردپرس Jazzer Duke Ellington را در حال نواختن با گرامافون بشنوم. سرم را به صدای موسیقی تکان می دهم، از دیدن اتاق پر از وردپرسی هایی که لباس پوشیده و می رقصند، بسیار راحت می شوم. من برای گپ زدن به سراغ برخی از افراد تیم Make خود می روم، اما عجیب است که آنها دست از رقصیدن بر نمی دارند. آنها در حال لبخند زدن و رقصیدن و تشویق یکدیگر هستند.
در حالی که سعی می کنم معنای شعر عجیب و غریب را رمزگشایی کنم، رعد و برقی در اتاق می پیچد و کف زدن رعد از پشت سر می آید.
پس من برم خط کوچک کنگا را از راهروی پیچ در پیچ دنبال کنید و وارد سالن همایش شوید. در حالی که پشت Wapuus می رقصم، خوشحالم که می بینم همه شرکت کنندگان در WordCamp پشت سر من قدم می زنند. خط conga من که به طور پیوسته در حال رشد است، راه خود را در سالن میپیوندد، وردپرسها را انتخاب میکند، لباسهای موش میپوشد، لباسهای فرانکشتاین و پنگوئن میپوشد، و این زمانی بود که Wapuus مسیر خود را تغییر داد و ما را از راهروی پیچخورده و به اتاق کنفرانس روز مشارکتکننده بازگرداند. .
[Josepha Haden Chomphosy 00:06:35]
من تعجب می کنم که همه کجا هستند، اما من همچنان به سمت سالن همایش راه می روم. سایه ای ناگهان در گوشه چشمم حرکت می کند، و من به اطراف می چرخم اما فقط صورت خودم را می بینم که در آینه راهرو منعکس می شود. هوم، عجیب است. متوجه شدم که ماسک زیبای لاک پشت نینجا کمی کمتر زیبا به نظر می رسد. چشم ها قرمز خشمگین هستند و دندان ها اکنون دندان های نیش تیز هستند.
برخی از آنها حتی در حال انجام اسلاید الکتریکی هستند. در واقع تا حدی تاثیرگذار است، اما هنوز هم کمی عجیب است که هیچکس از رقصیدن دست بر نمی دارد تا با من صحبت کند. در واقع، حالا که به آن فکر می کنم، به نظر می رسد که هیچ یک از مهمانان اصلاً متوجه من نشده اند. با تعجب که چه خبر است، شروع به عقب نشینی به سمت در می کنم.
آن موقع بود که متوجه جعبه شیشه ای بزرگ وسط اتاق شدم. تقریباً مطمئن هستم که در روز مشارکتکننده آنجا نبود. با احتیاط به جعبه نزدیک می شوم. در داخل یک جام نقره ای براق از مایع آبی وردپرس که به آرامی می جوشد، می بینم، که احتمالاً اگر بخواهم حدس بزنم، طعم زغال اخته دارد. به ساقه جام یک روبان با یادداشتی در EB Garamond وصل شده است که روی آن نوشته شده است: Merge Me.
پس از یک فلاش دیگر، چراغ های اتاق شروع به سوسو زدن می کنند. این عجیب است، با خودم فکر می کنم، اما من یک مهمانی دارم که باید به آن برسم. باید برق افزایش یافته باشد زیرا وقتی به ساعت نگاه می کنم دوباره تنظیم می شود و 12:00 صبح چشمک می زند. گوشیمو چک میکنم ولی اون هم مرده من کاملاً مطمئن نیستم که چه مدت خوابیده ام، بنابراین نمی دانم آیا زمان کافی برای تغییر لباس کامل لاک پشت های نینجا دارم یا خیر.
سوالی دارید که دوست دارید پاسخ داده شود؟ می توانید آنها را به آدرس wpbriefing@wordpress.org ارسال کنید، چه به صورت مکتوب و چه به صورت ضبط صدا.
وام
و درست زمانی که میخواهم بپرسم حالشان خوب است یا نه، آن شخص ناگهان روی انبوهی از لباسها و چوب جاروها فرو میرود. من می توانم لکه های خز زرد و چند جفت گوش مبهم را ببینم. آها! در زیر آن لباس جادویی حکمت واپووس وجود داشت.
حباب، حباب، زحمت و دردسر.
مسیر فرار خود را در دوبل پیدا کنید.
جامعه را برگردانید و یک چیز دیگر.
اکسیر را با هسته خود ادغام کنید.
سلام، آدم های هالووین! و به جلسه توجیهی وردپرس خوش آمدید، پادکستی که من معمولاً خیلی جدی هستم، اما امروز هالووین است! و خدایا، آیا من عاشق فرصتی برای جشن گرفتن هستم؟ بنابراین امروز، جدی ترین چیزی که من دارم، این مدلب هالووین با موضوع وردپرس برای شما است. من میزبان شما جوزفا هدن چامفوسی هستم. در اینجا ما می رویم.
[Josepha Haden Chomphosy 00:04:34]